هرشب .. وقتی که چشم هایم را بسته ام صدایم می کنی . آرام در گوشم نجوا می کنی ..
دلم فشرده میشود و قلبم تپش می کند .. گرم می شود گونه هایم . در گوشم می گویی ..
که چه قدر دوستت دارم . چه قدر "دوستت دارم"
در گوشم نامم را صدا می کنی و من دوباره غسل تعمید داده میشوم و انگار کنار گوشهایم ..
اذان می گویند و اقامه ..
و از نو نامگذاری می شوم و تو این نام را انتخاب می کنی ..
جشمانم که بسته است و صدای تو آرامش جانم می شود و وقتی چشمانم را باز می کنم ..
جز هوای سرد اتاق و تنهایی ..
و صدایی که خش جانم شده ..
چیزی نصیبم نمی شود .
شاید نباید چشم ها را باز کرد
۱ دی ۹۶