جهت مشاهده وبلاگ رسمی من و مطالعه مطالب مفید اینحا را کلیک کنید
جهت مشاهده وبسایت من و خدمات و بخش‌های آن اینحا را کلیک کنید

این شروع

این شروع رو به احترام تمام قد دوست خوبم ماوا آغاز میکنم ...

که با حمایتهاش نشون داد که آدم‌ها همدیگه رو فراموش نکردن :) ....

این شروع اسمش به اسم ماوا است ..

بریم ببینیم چی میشه .. چی پیش می آید ..

۲ نظر ۶ لایک

خاموشی

حالم خوب نیست. زندگی برایم سخت و سخت و سخت‌تر شده است. اینترنتم به همه سایت‌های داخلی و خارجی اختلال و ۵۰ درصد پکت‌لاست دارد . به تیم‌اسپیک با لگ وصل می‌شوم. نمی‌دانم واقعا چکار کنم . به عنوان یک وبلاگ‌نویس کارکشته ، هر راهی که باشد امتحان کردم . می‌خواستم امکانات اختیاری بیان رو خریداری کنم که متاسفانه نشد . درگاه پرداخت خطای پذیرنده نامعتبر می‌دهد.  به دلیل داشتن درگاه پرداخت با اداره مالیات درگیرم . سایت اداره مالیات هم باز نمیشود و مهلتی هم ندارم. راستش مبلغی هم به درگاهم واریز نشده است . برای همین خیلی هم اطلاعاتی ندارم. بدبختی که داریم. وصل نمیشه و فردا مهلت آخرشه ... 

واقعا یک قانون احمقانه می‌تونه ۱۰۰ تا مشکل بیافرینه! من برای درآمد ۰ چرا باید بدبختی بکشم اونم توی اینترنتی که خودشون قطع کردن!!!

۰ نظر ۲ لایک

نمی‌توانی

اعتراف کن با خودت ، اعتراف کن . قدرتش را داشته باش و برای خودت اعتراف کن . اعتراف کردن نعمت بزرگیست پسر. بلند شو و قهوه‌ات را در لیوان شیشه‌ای ات بریز و سه حبه قند درونش بنداز. سیگارت را روشن کن پسر . مهم نیست ساعت چند است و چه روزی است . برای خودت اعتراف کن. پوک به آن سیگار لعنتی بزن و قهوه بنوش و برای خودت اعتراف کن که بسیار کوچکتری از کارهایی که می‌کنی .

اعتراف کن که قدرتش را نداری . این اولین قدم برای راحت تر شدن توست . درست مثل اینکه وارد کلیسا شدی و داری به کشیش درونت اعتراف می‌کنی . حقیقت را بکش روی صورت خودت . پوک به سیگارت بزن و بگو که هر کاری اندازه و قدرت و انرژی خودش را می‌خواهد و وقتی تو اندازه آن نیستی بهتره اول برای خودت روشن کنی . هواپیما را هواپیماکش می‌تونه بکشه ! نه تو که اندازه و زور بازوت معلومه پسر! تو هنوز انقدر قوی و بزرگ نشدی که هواپیما بکشی . بهتره که اعتراف کنی که نمی‌توانی . وقتی می‌گویی نمی‌توانی ، انتظارات را از خودت برمیداری و خودت را راحت می‌کنی .

یک آدم باید چند بار برود زر بار مسئولیت‌های سنگین و در آنها کمر و سینه بشکند ! و باز با پررویی تمام برود زیر مسئولیت بزرگ بعدی ! سیگارت را بکش و اعتراف کن . اعتراف کن که نوانستی و شکست خوردی . اعتراف کن که از خودت بزرگتر بود و حالا نباید بنشینی و غم بخوری . با غم خوردن وقتت را تلف می‌کنی . سیگارت را بکش و زین پس حواست به هندوانه‌ای که برمیداری و یا قورباغه‌ای که قورت می‌دهی باشد! پاییز رسیده و عمرت در حال تمام شدن است و هنوز نمی‌دانی کدام هندوانه توست . آری این خودنویس را بنویس و برای خودت هزاربار بخوان. بخوان باید  جای زر زر کردن ، شرایط را می‌سنجیدی .. توانایی خودت را می‌سنجیدی ، استایل خودت را تغییر میدادی و هزار و صد کار دیگر که نکردی . و بعد شکست؟ معلومه که در چنگت نخواهد بود . اینها را برای خوودت و روی وبلاگت بنویس پسر احمق تا یادت بماند که چطور جوری با مشت در دهانت می‌کوبند که تا ساعت‌ها سرت از این مشتی که خوردی گیج می‌رود . سکان‌ات را به هم میزنی و درنهایت ازت می‌گیرند و تو میمانی و این لیوان قهوه و دودهای سیگارت .

امشب این سیلی را به صورت خودم می‌زنم که دیگر اشتباه نکنم . این سیگار را میکشم که دیگر فراموش نکنم . این قهوه را مینوشم که دیگر نخوابم. میخ بایستم و تغییرز کنم . دیگر دست از ادعاها بردارم و سعی کنم شکل دیگری از زندگی را برای خودم بسازم . باید درونم رو به هم بریزم و از نو بسازم . و درنهایت نوشتم تا اول به خودم نشان بدهم که لزوما ادعا کردن روی وبلاگ ، معنی بی عیب و نقص بودن نیست. ممکن است نویسنده این وبلاگ کثافت خالص باشد و باید یک دوش با آب سرد بگیرد و خودش را نظافت کند و عوض کند و ...

قدم اولش اعتراف بود که نوشته شد .. سیگارم دارد تمام می‌شود ...

۰ نظر ۲ لایک

مشکل آسان کجا ؟

خفه خون بگیر هاتف . خفه خون بگیر ....

۰ نظر ۱ لایک

برگ ۶۰ ام

دوستی؟

یعنی یک منفعت زمان‌بندی شده . این ماییم که به کلمات معنا می‌بخشیم .معنای حقیقی کلمات را ما تغییر می‌دهیم . می‌تواند غمخوار و یار شود و می‌تواند منفعت میان دو یا چند نفر باشد که به صورت زمان بندی شده وجود دارد و به محض تمام شدنش ، تمام می‌شود! دقیقا همان آخرین تماس و آخرین دیدار و ...

فاصله گرفتم . غمگین و ناراحتم و فاصله گرفتم از همه چیز. معانی کلمات برایم تغییر کردند. سرم را به لاک خودم برده ام و برای خودم زندگی می‌کنم . زندگی کوتاهه و ارزشش رو نداره ...

همین یه جمله : خبری نیست ...

۰ نظر ۰ لایک
هر چیزی که از ذهنم رد می شود ... اثری در این وبلاگ می گذارد ..
از اینکه بی منت مرا دنبال می کنید ... و این اثرات ذهن پریشان را مطالعه می کنید ..
سپاسگذارم ...
#شاید باید عاشق بود
پرونده
دل نوشته ها (۱)
روز نوشته ها (۵)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان