جهت مشاهده وبلاگ رسمی من و مطالعه مطالب مفید اینحا را کلیک کنید
جهت مشاهده وبسایت من و خدمات و بخش‌های آن اینحا را کلیک کنید

نمی‌توانی

اعتراف کن با خودت ، اعتراف کن . قدرتش را داشته باش و برای خودت اعتراف کن . اعتراف کردن نعمت بزرگیست پسر. بلند شو و قهوه‌ات را در لیوان شیشه‌ای ات بریز و سه حبه قند درونش بنداز. سیگارت را روشن کن پسر . مهم نیست ساعت چند است و چه روزی است . برای خودت اعتراف کن. پوک به آن سیگار لعنتی بزن و قهوه بنوش و برای خودت اعتراف کن که بسیار کوچکتری از کارهایی که می‌کنی .

اعتراف کن که قدرتش را نداری . این اولین قدم برای راحت تر شدن توست . درست مثل اینکه وارد کلیسا شدی و داری به کشیش درونت اعتراف می‌کنی . حقیقت را بکش روی صورت خودت . پوک به سیگارت بزن و بگو که هر کاری اندازه و قدرت و انرژی خودش را می‌خواهد و وقتی تو اندازه آن نیستی بهتره اول برای خودت روشن کنی . هواپیما را هواپیماکش می‌تونه بکشه ! نه تو که اندازه و زور بازوت معلومه پسر! تو هنوز انقدر قوی و بزرگ نشدی که هواپیما بکشی . بهتره که اعتراف کنی که نمی‌توانی . وقتی می‌گویی نمی‌توانی ، انتظارات را از خودت برمیداری و خودت را راحت می‌کنی .

یک آدم باید چند بار برود زر بار مسئولیت‌های سنگین و در آنها کمر و سینه بشکند ! و باز با پررویی تمام برود زیر مسئولیت بزرگ بعدی ! سیگارت را بکش و اعتراف کن . اعتراف کن که نوانستی و شکست خوردی . اعتراف کن که از خودت بزرگتر بود و حالا نباید بنشینی و غم بخوری . با غم خوردن وقتت را تلف می‌کنی . سیگارت را بکش و زین پس حواست به هندوانه‌ای که برمیداری و یا قورباغه‌ای که قورت می‌دهی باشد! پاییز رسیده و عمرت در حال تمام شدن است و هنوز نمی‌دانی کدام هندوانه توست . آری این خودنویس را بنویس و برای خودت هزاربار بخوان. بخوان باید  جای زر زر کردن ، شرایط را می‌سنجیدی .. توانایی خودت را می‌سنجیدی ، استایل خودت را تغییر میدادی و هزار و صد کار دیگر که نکردی . و بعد شکست؟ معلومه که در چنگت نخواهد بود . اینها را برای خوودت و روی وبلاگت بنویس پسر احمق تا یادت بماند که چطور جوری با مشت در دهانت می‌کوبند که تا ساعت‌ها سرت از این مشتی که خوردی گیج می‌رود . سکان‌ات را به هم میزنی و درنهایت ازت می‌گیرند و تو میمانی و این لیوان قهوه و دودهای سیگارت .

امشب این سیلی را به صورت خودم می‌زنم که دیگر اشتباه نکنم . این سیگار را میکشم که دیگر فراموش نکنم . این قهوه را مینوشم که دیگر نخوابم. میخ بایستم و تغییرز کنم . دیگر دست از ادعاها بردارم و سعی کنم شکل دیگری از زندگی را برای خودم بسازم . باید درونم رو به هم بریزم و از نو بسازم . و درنهایت نوشتم تا اول به خودم نشان بدهم که لزوما ادعا کردن روی وبلاگ ، معنی بی عیب و نقص بودن نیست. ممکن است نویسنده این وبلاگ کثافت خالص باشد و باید یک دوش با آب سرد بگیرد و خودش را نظافت کند و عوض کند و ...

قدم اولش اعتراف بود که نوشته شد .. سیگارم دارد تمام می‌شود ...

۲ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هر چیزی که از ذهنم رد می شود ... اثری در این وبلاگ می گذارد ..
از اینکه بی منت مرا دنبال می کنید ... و این اثرات ذهن پریشان را مطالعه می کنید ..
سپاسگذارم ...
#شاید باید عاشق بود
پرونده
دل نوشته ها (۱)
روز نوشته ها (۵)
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان